حجاب داشته باش که جهنم نروی
چادرم را که بر سر میکنم، حس میکنم میان بهشت هستم. اشتباه نکنید، خیال بهشتی شدن مرا بر نداشته و اصلا شاید من لیاقت بودن در بهشت خدا را نداشته باشم اما همین چادر، همین عفاف و حجاب بهشت من است و من با آنها بهشت در همین دنیا را تجربه میکنم. چادرم را که بر سر میکنم، حس میکنم خدا رخت عاشقی را بر تنم پوشانده و مرا در راه خود قرار داده. بله من با پوشیدن چادرم احساس می کنم که عاشقی محض درونم را فرا گرفته و مرا به سمت خدا می کشاند، من با این چادر عشق به خدا را در سراسر وجودم احساس میکنم، حس میکنم که عشق او مرا احاطه کرده و مرا به سمت خوشبختی و سعادت هدایت می کند. من هم می توانم چادر را از سر بردارم، من به هیچ اجبار و زوری این کار را نکرده ام اما چرا وقتی که با آن احساس بهشتی بودن به من دست می دهد، حسی خداگونه در سراسر وجودم موج میزند آن را از سر بدارم و خودم را از این لذت محروم کنم؟ من به دیگران کاری ندارم، آنها هر چه که میخواهند بگویند آزادند من با خود و روحیاتم کار دارم. من نه از سر اجبار و نه از سر عمل به قانون بلکه تماما به خاطر عشقی که در قلبم است حجابم را حفظ میکنم. حالا حتی اگر در کشوری دیگر بودم، حتی اگر مرا مجبور می کردند تا حجاب را بردارم من این کار را نمی کردم چرا که من به راحتی از خوشبختی ام نمی گذرم.
عالیه دوست عزیزم
خیلی مطالب قشنگی نوشتی🌹💞